زلال وساده تر از هر چه آب جاری شد و چشم های منتظرم را پراز صداقت کرد
هنوز خسته بودم ودر التهاب تنهایی که عشق آمد ومرا اسیر عادت کرد
چگونه غرق خیالت شدم نمی دانم که ناخدای وصالت مرا اجابت کرد
زلال وساده تر از هر چه آب جاری شد و چشم های منتظرم را پراز صداقت کرد
هنوز خسته بودم ودر التهاب تنهایی که عشق آمد ومرا اسیر عادت کرد
چگونه غرق خیالت شدم نمی دانم که ناخدای وصالت مرا اجابت کرد